Saturday, January 22

رویای یک پیانیست!

لانگ لانگ یک از بهترین پیانیست های جهان میباشد. زمانی که او پنج ساله بود برای اولین بار در مسابقه پیانو نوازی شرکت کرده و برنده این مسابقه شد. او اولین پیانیستهای چینی میباشد که در برلین و در پنج ارکست، امریکا به اجرای کنسرت پرداخته است.
ضبط اجرای کنسرتش در نیویورک " کارنجی هال" به عنوان پرفروشترین سی دی موزیک کلاسیک المان در سال گذشته بوده است. در ماه مارس پیانو کنسرت رحمانینوف 2 توسط او اجرا میشود. رویای این پیانیست این است که: بچه ها را در تمام جهان به موسیقی اشنا کند. و اما رویای لانگ لانک پیانیست چینی:

رویای من 20 سال پیش شروع شد، هنگامیکه من حتی قادر نبودم ابعاد این رویا را حساب کنم. آن زمان من دو سال داشتم. خانواده ما و هفت ملیون انسان دیگر در" شن یانگ" زندگی میکردیم و ان زمان تازه صاحب یک تلویزیون از خودمان
شده بودیم . یک روز تلویزیون فیلم کارتونی "توم و جری" را نشان میداد. صحنه ای که در آن گربه " توم" در حال نواختن قطعه
" راپسودی بلغاری " ای از فرانس لیتز بود. و از همان زمان آتش عشق نواختن پیانو د ر من شعله ور شد..


وقتی مادرم سر من آبستن بود بطور مدام موسیقی کلاسیک غربی می شنید. بعدها او مرا با الفبای موسیقی آشنا کرد. پدرم اولین درس پیانو را به من داد، والدینم برای خرید این پیانو نیمی از درآمد سالانه خود را سرمایه گزاری کردند.
پدرم در نواختن ویولن چینی مهارت خاصی داشت، اینروزها او یک پیانیست زبردستی است. خوشبختانه پدرم تصمیم گرفت و مرا به کلاس آموزش پیانو نزد یک پیانیست ماهرفرستاد.

مادرم با من برخورد مهربانه و ملایمی داشت و پدرم با من سخت و جدی برخورد می کرد. پدرم سختگیری میکرد و مادرم میبخشید. آن زمانها پدرم به ندرت هنگامیکه من حضور داشتم میخندید.اغلب فقط درزمان تعطیلات امکان داشت که خنده پدرم را ببینم . این حالت جدی و نخندیدن پدر در حضور فرزند در چین چیز غیرعادی نمیباشد. اما اجازه ندارید که اینطور فکر کنید که زندگی کودکی من یک کابوس بوده است. البته من در مقایسه با بچه های همسن و سال خود زمان و وقت کمتری برای فراغت و تقریح داشتم. من با پیانو شکفته شدم ، بعضی وقتها هنگامیکه قطعه های ساده را مینواختم ، احساسی داشتم که انگار دارم " گیم بوی" بازی می کنم. خودم را در موتزارت گم میکردم و از درون در خود میجهیدم انگار که گرگم به هوا بازی میکنم. هنگامیکه چایکوفسکی را کشف کردم جاذبه ام به موسیقیش شباهت داشت به جاذبه کودکان به فوتبال و تنیس. من فوتبال و تنیس را خیلی زیاد دوست دارم اما با وجود این در زمان کودکی چیز زیادی را از دست ندادم. در آن زمان جز موسیقی رویای دیگری نداشتم.

وقتیکه من 9 ساله بودم برای تحصیل در مدرسه مرکزی موسیقی با پدرم به پکن رفتیم. در اوائل همه چیز با بدشانس اغاز شد. پدرم میبایست که از کار دست میکشید و با من به پکن می امد تا از من نگهداری و مواظبت بکند. من و پدرم در اتاق کوچک سردی که گرم نمی شد زندگی میکردیم و حمام را هم با چهار خانواده دیگر بصورت مشترک استفاده میکردیم. مشکل دیگر این بود که اولین معلم موسیقی در این مدرسه گفت : من استعداد نواختن پیانو را ندارم ومرا از مدرسه بیرون انداخت ، و چون این ماجرا سریع انجام شده بود برایمان مشکل بود که بزودی معلم دیگری را پیدا بکنم. بالاخره با وساطت معلم سابقم در محل قبلی زندگیمان و نوشتن نامه ای به معلم جدیدم من دوباره در مدرسه پذیرفته شدم. اما در 6 ماهه اولیه درس ، هر روز درس، برایم یک مصیبتی بود و من رنج میردم و زیر فشاربیش از حدی بودم تا جائی که میخواستم از پوسته خود خارج شوم و از پیانو نواختن دست بردارم و دیگر هم به طرف پیانو نروم. کم مانده بود که این تصمیم را عملی کنم ، این تصمیم تنها به تار موئی بند بود. اما بیکباره تصمیم گرفتم که به همه نشان دهم که چه توانائی و قدرتی در من نهفته است.

در 15 سالگی برای ادامه تحصیل پیانو به امریکا رفتم تا رویای پیانیست شدن را دنبال کنم. بزرگترین خواسته من این بود که روش و استیل خود را پیدا کنم . پنج ساله که بودم رویای این را داشتم که در ارکسترهای بزرگ جهانی پیانو بنوازم. در کنسرت هارمونیکای برلین ، در وین. مدتهاست که قسمتی از این رویاهای دیروز تبدیل به واقعیت شده است و یا بصورت برنامه ای واقعی برای آینده در آمده است. لیستی که دارم لیست درازی میباشد و با وجود صد کنسرت در سال این لیست به ندرت کوتاهتر میشود. انگارکه به سمت ارتفاع بلند میروم. اما من جهت " تکامل شخصیت ام" و" افزایش مهارتم" بطور مدام بر روی خودم کار میکنم. من با" خطر در موفقیت" بیگانه میباشم. من انتقاداتی که روزانه از من می شود را نمیخوانم . کسی که این عمل را انجام دهد خط هنری خودش را از دست میدهد . اما من به ارزیابی آدم های پرتجربه و پرورش دهندگان آموزشی ام گوش میدهم.


راه طی شده مسیر زندگیم در طول این مدت عالی بوده است. این راه برای من، خانواده ام، دوستانم خوب بوده است. و برای من رفاه و دنیاگردی را به ارمغان اورده است. اما اینکه آدمی خودش را به افراد معدود اشنا محدود کند و برای آنها برنامه اجرا کند و در دایره بسته ای کار کند مرا ارضا نمیکند. از زمانی که من 19 ساله شدم از خودم سوال میکنم : چگونه میتوانم استعداد خودم و وقتم را به نفع انسانها به کار ببرم که شانسی مانند من ندارند؟
از این زمان به بعد رویای من این است که کودکان سراسر جهان را به سمت موزیک هدایت کنم. عملی کردن این رویا را از سال پیش در تانزانیا شروع کردم هنگامیکه به عنوان سفیر یونیسف برگزیده شدم. اولین سفرم به شرق افریقا یک تجربه فراموش ناشدنی بود. من پنج آبادی کوچک کلیمانجارو را بازدید کردم. مردم قبائل مختلف گرد هم آمده بودند و در دست پرجم های بزرگی در دست داشتند که با کلماتی درشت نوشته شده بود خوش آمدید لانگ لانگ. و به این ترتیب میخواستند به ما خوش آمد و خیر مقدم بگویند. آنها به غیر از فرهنگ خودشان ، فرهنگ دیگری را نمیشناختند اما آنان مشتاق بودند که فرهنگ ما را بشناسند. ما علاوه بر" دارو ، پشه بند و واکسن " موسیقی اروپائی و چینی را به افریقا بردیم . از یکی از کارکنان یونیسف در انجا یک پیانو قرض گرفتیم و با صدها بچه های خیابانی تا انتهای شب به نواختن موزیک پرداختم.

از لحاظ تئوری زندگی بینهایت امکانات مختلف را جلو روی انسان میگذارد. رویای من این است که تمامی انسانها این امکانات و شانس را بدست آورند که " عشق به چیزی " را پیدا کنند که باعث وجد ، شوق و علاقه شان شود همانند "طوفان عشقی " که درهنگام لمس و نواختن پیانو در من بوجود آمد.

طوفان اقیانوس هند یکبار دیگر مسئولیتی را که دارم برایم روشنتر کرد. زندگی و آینده کودکانی است که در این فاجعه جان سالم بدر برده اند مسئله مهمی میباشد. آیا این کودکان امکان آن را خواهند یافت که یک جوری رویا های خود را به واقعیت تبدیل کنند؟؟؟ و ما به عنوان هنرمند چه کمکی میتوانیم به آنان بکنیم؟؟؟

در فیلادلفیا جائی که قسمتی از سال را در آنجا میگذرانم ادم های پر انرژی با پتانسیل بالائی را میبینم. آنها علاقه مند به یک زندگی خوشایند و دلپذیر میباشند اما آنان نمیدانند که برای دست یافتن به یک زندگی دلپذیر با طراوت بایستی که یک رویا ، یک هدف در زندگی داشته باشند و بطور سیستماتیک و با برنامه تا جای ممکن، زندگی شان را به سمت رویای شان هدایت کنند. رفتار تربیتی پرورشی در چین مانع از ان میشد که ما اوقات تحصیلمان را به بیهودگی و بطالت بگذرانیم ، خیلی بیشتر ازچیزی که در اروپا و امریکا معمول است. همیشه اول جمع مهم بود و بعد فرد، از طرفی در درجه اول کار حائز اهمیت بود و مطرح می شد و بعد تفریح . با وجود این برای من کار و تفریح ظاهرآ از یکدیگر جدا نمی باشند.

برای من موزیک یک نوع " ارتباط خالص" میباشد. موسیقی و کنسرت مانند یک مثلث جادوئی عجیب میباشد و اینکه بتوانی
" آهنگ یک آهنگساز بزرگ" را با کمک یک " گروه ارکستر" به "جمعیت مشتاق موسیقی " انتقال بدهی. یک چیز یکتائی مانند یک بوسه ای تکرارناپذیر!
بعضی وقتها از تجارب شخصی خودم استفاده میکنم تا مقداری به خودم نزدیک شوم. بعضی از تجارب را با سن 22 سالگی ام هنوز تجربه نکرده ام و از بعضی تجربه کردنها هم در امان مانده ام. من چیزها را در رابطه با موزیک درک میکنم. این موضوع چه رویائی و سحر آمیز میباشد که: موزیک از زندگی آدمی جدا ناپذیر است!

کنسرت دوم رحمانینوف از درد و رنجی که جنگ برای انسانها می آورد حکایت میکند. جنگ، چیزی که من هرگز تجربه نکرده ام. اولین نت های این موسیقی مرا به دنیای دیگری پرتاب میکند، مثل فیلم هائی که مرا به فضای دیگری میبرند. موزیک خوب، کنسرتی چون اپرا ها، اما همینطور راکن رول، و موزیک پاپ ترا به جای دیگری می برند. نه بازگشت به اصل و ریشه خودمان ، نه بازگشت به جائی که پایان زندگیمان است. نه ، بلکه برای لحظاتی به " دنیای شخصی خودمان". بعد از اجرای یک کنسرت بزرگ و با تمرکز زیاد، برای بازگشت به دنیای واقعی به گذشت یک شب کامل احتیاج دارم.
شکی در این ندارم که من زندگی رویائی را میگذرانم اما یکی از رویا های من همچنان به صورت رویا خواهد ماند و ان اینکه بتوانم : بتهون را به این کار ترغیب کنم که یک "سونات پیانو" برای من بنویسد.

ترجمه برداشتی از هفته نامه المانی دی سایت
من یک رویا دارم ، رویای لانگ لانگ پیانیست

در مورد پیانیست لانگ لانگ از سی بی اس
در این صحفه سی بی اس که رفتید در قسمت پائین سمت چپ "مولتی مدیا" یک فیلم ویدوئی کوچک در مورد لانگ لانگ پیانیست قابل دیدن میباشد. اگر وقت داشتید و سرعت اینترنت هم مجال دیدن داد.
زندگی من لانگ لانگ به انگلیسی

حالا که صحبت از موسیقی شد وب سایت شخصی پریسا به همراه اهنگهائی قابل شنیدن ، ضبط و دانلود کردن
محل و زمان کنسرت خانم پریسا در تور اروپائی
حسن ختام:
Succes usually comes to those who are too busy to be looking for it


Henry David Thomas ( 1817 - 62) American writer


Monday, January 17

رقص چادری یک جور دیگه
Schleirtanz ganz andetes

چند وفت پیشتر در یک برنامه فرهنگی تلویزیون آلمان از برنامه تئاتری که قرار است توسط چند خانم در تهران ا جرا بشود خبر داد. نام این تئاتر " نامه هائی از ایران " میباشد. این تئاتر با کارگردانی خانم هلنا والدمن که توسط انستیتو گوته ، تئاتر مرکزی دولتی به ایران دعوت شده بوده تهیه شده است.
دو فرهنگ مختلف با افق دید متفاوت با همدیگر برخوردکرده اند و در انتها این تئاتر به عنوان یک تجربه جدید نوشته و تهیه و پرداخته شده است.
هلنا والدمن میگه " اولین بار که به ایران امدم برایم عجیب بود این همه جمعیت و هر جا نگاه میکردم جادرهای متحرک بودند. آدمهائی که من آنها را واقعآ نمیتوانستم ببینم . وقتی که من " جادر کمپ" گفتم آنها میگفتند جادر بعدها به من
توضیح دادند که چادر در فارسی هم به معنی پوشش پارچه ای چادر است هم به معنی چادر که جهت کمپ استفاده میشود.
هلنا والدمن میگوید که او مجذوب این ثنویت معنائی چادر شده و البته او دید انتقادی نسبت به این پوشش دارد، برایش عجیب مینماید که در کناره دریای خزر ، خانم ها حتی با لباس در جادر کمب مجازند دراز بکشند و نه در فضای آزاد.

یکی هنرپشه ایرانی هم توضیح میدهد که در ایران ما با تصاویر مطا لبمان را با احتیاط بیان میکنیم. روحیه دو رو گوئی داریم و اینکه جلو رو اینجور صحبت میکنیم پشت سر هر کاری رو خواستیم میکنیم.

هلنا والدمن هم از تناقص هائی میگه با هاش تو ایران درگیر بوده میگه که اول میگن نه اصلآ نمیشه ، بعد می گن شما هرکاری در داخل خواستی میتونی انجام بدی ، این تناقضات تو جاهای مختلف در ایران برای اوشون مشهود بوده. او میگوید "فهم این وضعیت برای ما اروپای ها مشکل است و قابل درک کردن نیست و ما میگوئیم این آزاد نیست و ما آنرا انجام نمی دهیم . اما در یک مرحله وقتی که ما میگوئم ایست ، نه اصلآ نمیشه، خانم های ایرانی که با این موقعیتها اشنا هستند حاضر به توقف نیستند و بعد از 5 دقیقه میگویند که میشه ، مسئله ای نیست، ما این عمل رو انجام میدهیم و از انجام شدنش لذت میبریم.
فراره که این تئاتر که اول در شهر مونیخ به نمایش گذاشته شده در 22 ژانویه یعنی چند روز دیگه در تهران به صحنه بیاد. مجری برنامه فرهنگی آلمانی در انتها گفت انشا الله اگر خدا بخواهد یا سانسور؟!

Thursday, January 13

خوشبختی!؟ دوباره به زندگی لبخند بزنید!

از ژنرال دوگل میپرسند که آیا آدم خوشبختی است؟ در جواب میگوید فکر میکنید که من دیوانه ام!
دانشمندانی هستند که در مورد " خوشبختی" تحقیق علمی میکنند، این دانشمندان " خوشبخت بودن " را بالاترین مرحله سلامت جسم، روح و روان میدانند. البته این عالمان کمتر از " خوشبختی واقبال" نام میبرند و به جای آن از
" از زندگی راضی بودن " و " رضایت خاطر" نام میبرند. آنها خوشبختی را نوعی احساس رضایت در فرد میدانند که این حالت " خوشنودی و خرسندی" را شخصآ فرد تجربه میکند.

کاوشگران خوشبختی به مصاحبه ، مکاشفه و محاسبه در مورد خوشبختی پرداخته و میپردازند. کاوشگران انگلیسی و امریکائی بعد از تحقیقات بلند مدت ده ساله بر روی هزاران نفر انسانهای مختلف از لحاظ ، سن ، وضعیت شغلی ، وضعیت تاهل و غیره ادامه داده و به نتایج جالبی رسیده اند. آنها میگویند که :
پول هنوز هم نقش مهمی را در خوشبختی ایفا میکند. به قول معروف میگویند که پول خوشبختی نمی اورد ولی بدون پول هم آدم خوشبخت نیست. آلمانی ها یک مثلی دارند که میگوید پول آدم رو خوشبخت نمیکنه ولی به آدمی آرامش میدهد. نتیجه اماری از این تحقیفات میگوید که آدم های پولدار بیشتر احساس خوشبختی میکردند. البته این مقدار پول نسبی میباشد، به این معنی که کمی بیشتر از آدمهائی که فرد با آنان معاشرت دارد.
پول داری، قدرت وتوانائی آدمی را در برآوردن بعضی از نیازها هموار میکند.

اما کاوشگران خوشبختی هشدار میدهند که آدمی هائی که تمامی ارزشها را در مال و منال میبینند اغلب آدم های خوشبختی نیستند ، آنها به صورتی آدم های بدبختی میباشند که طعم رضایت و خرسندی را نمیچشند.

این کاوشگران خوشبختی میگویند که "خوشبختی درزندگی ، خوشنودی خاطر" کمتر تحت تاثیر عوامل خارجی قرا ر میگیرد. اگر" برنده شدن در بلیط بخت آزمائی" و"تصادف ناگوار در حادثه رانندگی" را به عنوان عامل خارج از فرد حساب کنیم ، میگویند که بعد از برنده شدن در بلیط های بخت آزمائی، بعد از مدتی احساس اولیه خوشبختی کم کم رنگ میبازد.
این مسئله همچنین در مورد تصادف سخت و ناگوار هم اغلب صادق میباشد و مثلا فرد مفلوج شده از یک تصادف ناگوار احساس امیدواری و میل به زندگی، مانند سابق و قبل از تصادف را به مرور زمان به دست می آورد.

آیا " از زندگی راضی بودن ، رضایت از زندگی " یک حالت غیر قابل تغییر و یک کاراکتر دائمی است؟
آقای دانیل هلر روانشناس کانادائی از دانشگاه واترلو در انتاریو میگوید : سطح، حد و مرز " رضایت از زندگی" به شخصیت شخصی فرد بستگی دارد.
این روانشناس با همکاری روانشناس دیگر، 82 نکته و پایه های اساسی خوشبختی را تحقیق کرده اند.
خوشبختی ، رضایت از زندگی با تغییر محیط، تغییر برداشت ما از محیط، تغییر آداب و رفتارمان تغيير مي کند و این احساس خوشبختی میتواند با تغییرات ذکر شده ، افزایش و یا کاهش یابد.

بر طبق یک تحقیق علمی روانشناسی دانیل کانه من ، از دانشگاه پرینستون چنین نتیجه میگیرد که : احساس خوشبختی یک فرد در طول مدت یک روز یکنواخت نمیباشد و در حال تغییر میباشد. وقتیکه شما شخص مورد اعتماد و دوست خود را ملاقات میکنید و یا دوستان خود را میبینید و به راحتی و بدون استرس به گپ زدن میپردازید ، و یا زمانی که بی دغدغه به استراحت میپردازید. احساس خوشوقتی ،خرسندی و رضایت میکنید
در بالای لیست کارهائی که مورد نارضایتی اغلب افراد میباشد: کارهای خانه، کار و پیمودن راه و فاصله میان خانه و محل کار میباشد.
مشخصه مهم رضایت از کار این است که ادم کارمورد علاقه اش را انجام بدهد و از کارش لذت ببرد.
شریک زندگی مناسبی که یکدیگر را درک کنند هم مسئله مهمی در رضایت از زندگی میباشد. آقای دانیل هلر روانشناس به همین خاطر پیشنهاد میکند کسانی که در رابطه با شریک زندگیشان و یا شغل خود احساس بدبختی میکنند بایستی که به یک مشاور خانوادگی مراجعه کنند و یا در صدد آن برایند که موقعیت شغلی خود را تغییر دهند.
اما این مطلب به سادگی گفته میشود ولی در عمل چندان ساده نمباشد!

روانشناسان راه حل ساده ای را پیشنهاد میکنند:
به سادگی لبخند بزنید. یک صورت خندان تنها به این معنی نیست که آدمی احساس خوشی دارد، صورت خندان میتواند احساس خوشنودی و شادی را بسازد و به ارمغان بیاورد. حالات و حرکات بیانی صورت بر روی احساس و برداشت ما از محیط تاثیر میگذارد. هنگامیکه نه فقط ماهیچه های صورت که ماهیچه های اطراف چشم در این احساس شادی سهیم و تحریک شوند، این احساس شادی موثرتر میباشد. در چنین حالتی برای مثال طنز تعریف شده به نظر خنده اورتر ، شادی اورتر جلوه میکند.

شکل برعکس این موضوع هم صادق میباشد. کسی که اخماش رو درهم میکند و حالت سخت و خشکی به ماهیچه های اطراف چشم میدهد ، طنز را کمترخنده دار احساس میکند. میگن که در آدمهای ناامید این ماهیچه های صورت بطور دراز مدت، سخت و خشک و عبوس اخم کرده میباشد.
وقتیکه استرس و احساس ناخوشایندی، نا امیدی و نارضایتی کاهش یابد این حالت اخم و سخت و عبوس بودن درهم کشیدن ابروها " هم ازبین میرود و ماهیجه ها احساس راحت و منبسط شده ای به خود میگیرند.
در تو ضیح این مسئله دانشمندان مغز و روانشناسان میگویند که دربین بخشهای مغز که " برداشت و احساس" ما از محیط را به عهده دارند و بخشهای دیگر که مربوط به "فعالیتهای ماهیجه های صورت" میباشند ارتباط بسیار قوی میباشد. به همین خاطر حالتهای جهره احساس های مختلفی را میتواند بر انگیزد.
حتی نظاره کردن فرد در حال خندیدن و خوشرو تاثیر خوشی را در نگاه کننده بوجود می آورد و باعث میشود که احساس خوشوقتی را افزایش دهد.
اغلب دانشمندان و کاوشگران خوشبختی در این مسئله هم عقیده هستند که "احساس رضایت ، رضایتمندی" تاثیر مثبتی بر روی سلامتی و سیستم دفاعی بدن دارد و کمک میکند که از حالت استرس بیرون بیائیم ، رضایتمندی باعث طول عمر میشود.
در طول این مسیر عمر، کاوشگران خوشبختی چند پیشنهاد ساده میکنند: نسبت به شریک و یار زندگیتان مهربان باشید، به تمایلات و تمنای تن و روانتان گوش کنید و تلاش کنید در برآوری نیازتان، با آدم های خوش مشرب رفت آمد کنید، و اغلب به زندگی لبخند بزنید.

متن بالا ترجمه برداشتی از یک مقاله درروزنامه زودویچه میباشد.
خواستم این تذکر رو بدم که با تمامی قسمتهای این مقاله موافق نمیباشم. احساس همدردی و همیاری میان انسانها هم میتواند باعث شادی و خوشوفتی انسانها شود. یک شعر جالبی هم بود که میگه ادم یک جزیره جدا از دیگران نیست.
حسن ختام
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار

شاد بودن هنر است
شاد کردن هنری والاتر
لیک هرگز نپسندئم به خویش
که چو شکلک بی جان
شب و روز بی خبر از همه خندان باشیم
بی غمی عیب بزرگی است
که دور از ما باد

Monday, January 3

وقتیکه غذای نونهالان به مذاق بزرگسالان هم بخورد!
تو روزنامه اینجائی خواندم که غداهای اماده بجه های خردسال مورد علاقه افراد بالغ وپیرمردان
و پیرزنان هم میباشد، میگن که این غذا برای خردسالان سالمتر میباشد جون مواد شیمیائی در ان کمتر استفاده شده و یا در تهیه این محصولات از مواد سبزیجات و موادی استفاده شده که از مزارع کنترل شده میباشد.
آخه اینروزا با کمک تغیرات شیمیایی و ژنتیکی محصول و فراورده میوجات و سبزیجات و گوشت فراوان شده ولی در
مورد عوارض جانبی این محصولات بر سلامتی جای بحث بسیار است. مزارع از لحاظ بیولوژیک کنترل شده به مزارعی میگویند که سعی میشود که از کود و مواد شیمیائی یا تغییرات ژنتیکی در چرخه زیستی گیاهان استفاده نشود.
شرکتهای تولید کننده غدای بچه در صحفه اینترنتیشان تبلیغ میکنند که چگونه میتوان از این غذاهای اماده برای بچه کوچولها با تغییرات اندکی از قبیل نمک و فلفل و ادویه و سس غذای مورد علاقه خود را جادو کرد.
عالمان به علم تغذیه جنین غذاهائی را برای بزرگسالان تجویز نمیکنند ، اخه دندان باید کار جویدن را انجام دهد و به همراه جویدن غدا بزاق ترشح میشود که کمک به هضم غدا میکند و الی اخر ....




وضعیت دانش آموزان آلمانی در مقایسه جهانی
در ارزشیابی وضعیت دانش اموزانی که در آلمان تحصیل میکنند تحقیقاتی انجام شده است . نتایج این تحقیقات نشان میدهد که دانش آموزانی که در آلمان تحصیل مکنند در رابطه با وضعیت دانش اموزان در سطح جهانی و بخصوص اروپائی وضعیت مناسبی ندارند.
سطح تحصیلی دانش آموزان با وضعیت اقتصادی خانوادگی این دانش آموزان بستگی مستقیم دارد ، بطور کلی وضعیت بد تحصیلی در خانواده های کم در آمد دیده میشود.
خانواده مهاجر در المان در رابطه با این ارزشیابی تحصیلی اغلب وضع مناسبی ندارند.علاوه بر کم درامدی مسئله زبان بیگانه مشکلی است که در خانواده های مهاجر محسوس میباشد. و تعدا د معدودی از این خانواده ها توانائی کمک کردن به فرزندان در رابطه با مواد تحصیلی آموزشی دارند.
برای مطالعه بیشتر در رابطه با این موضوع پیزا و چالشهای آموزشی در آلمان از برنامه فارسی رادیو دویجه وله




یک مدت پیشتر
افتادم ، دستم در رفت، عکس ها گفتند شکسته یا ترک برداشته ، جند مدتی به استراحت نشستم و کار نکردن، تازه متوجه شده بودم دست دا شتن را ، مثل داشتن خیلی چیزای دیگه . داشتنهائی که در نبودشون، بودشون اشکار میشه. مثل اینکه در ناتوانمندی توانی را جستجو بکنی!
امروز داشتم فکر میکردم که کمک کردم به آسیب دیدگان زلزله قابل قدردانی است. اما اگر که به این کشورها قبل از این زلزله کمک میشد که وسائل اخطار دهنده زلزله دریائی استقاده می کردند ، فاجعه به این حد نمیبود.
این هم مثل افکار اگر که چنین نشده بود ، چنان می شد است. مثل معروفی است میگوید که در اگر نباید نشست. اما خواندم که کسانی هستند که بطور تفریحی، سرگرمی علاقه مند به تاریخ هستند به حوادث تاریخی پیش آمده فکر میکنند وسوالات نوئی برای خود طرح میکنند. بطور مثال میگویند اگر هیتلر در المان روی کار نیامده بود جامعه المان و جهان بدون جنگ جهانی چه میشد.
و یا در ایران اگر بر علیه دولت محمد مصدق کودتا نشده بود جامعه ایران به چه سمتی میرفت؟




litchi
لی جی نام میوه ای است به المانی که به زبان انگلیسی هم همین نام دارد. ترشمزه است و طمع تازه ای داره. میگن که خیلی ویتامین س داره. پوسته اش نارنجی است و خود میوه سفید و کرم رنگ است. هسته آن هم قهوه ای . اسم فارسی آن را هم نمیدانم
عکس این میوه.


پدیده فرار مغزها یک معضل اجتماعی
برگزیده از روزنامه شرق
يكى از عوامل فرار مغزها در كشور، توجه به مسائل مادى در مقايسه با ساير مسائل است كه انسان ها و افراد را فراموش كنيم و تصور مى كنيم هركس ماشين و ابزارآلات فناورى در اختيار داشت خوشبخت است، در حالى كه به عكس، هرچه پيشرفته تر باشد بايد نقش عوامل انسانى در آن مهم تر، برجسته تر و بيشتر باشد، مثلاً نقش انسان در ژاپن ۸۰درصد است ولى نقش انسان در كشور ما كمرنگ است به طورى كه بيشترين دغدغه كشور ما خارج نكردن ارز از كشور است. در حالى كه ما هيچ توجهى به فرار مغزها نداريم به نظر مى رسد همين تغيير نگرش نسبت به افراد انسانى و توسعه انسانى در فرايند توسعه، عامل مهمى در كاهش پديده فرار مغزها است.
پديده فرار مغزها در عصر حاضر برخلاف گذشته كه مهاجرت نيروهاى نخبه و متخصص امرى طبيعى و منطقى مى نمود و تابع عرضه و تقاضا بود امروز در بيشتر موارد نه كشورهاى مقصد و مهاجرپذير نياز به اين همه مهاجر دارند و نه كشورهاى مبدأ از وجود همه اين نيروها بى نيازند بلكه براساس يكى از آمارهاى منتشر شده با اين كه كشورهايى مثل هند و پاكستان از نظر پزشك در مضيقه به سر مى برند پزشكان آنها كه در انگلستان هستند ۴۴ الى ۴۵ درصد جامعه پزشكى اين كشور را تشكيل مى دهند.
در حال حاضر بيش از ۱۵۰ هزار نفر مهندس و پزشك ايرانى در آمريكا زندگى مى كنند و تمام ورودى هاى با رتبه دو رقمى كنكور سراسرى دانشگاه هاى كشور، هرسال از بهترين دانشگاه هاى جهان دعوتنامه دريافت مى كنند و قريب نود نفر از ۱۳۵ دانش آموزى كه در چند سال اخير در المپيادهاى علمى صاحب مقام شده اند در يكى از بهترين دانشگاه هاى آمريكا به تحصيل مشغول هستند. براساس سرشمارى ۱۹۹۰ آمريكا قريب ۲۲۰ هزار نفر خود را ايرانى تبار معرفى كرده اند كه ۷۷درصد آنان داراى تحصيلات دانشگاهى هستند. براساس آمار ارائه شده تنها ۱۸۲۶ ايرانى عضو هيات علمى تمام وقت و رسمى در دانشگاه هاى آمريكا و كانادا به تدريس مشغول هستند كه به احتساب استادان نيمه وقت به حدود ۵ هزار نفر مى رسند در حالى كه در سال ۷۳ تعداد استادان و دانشياران شاغل در ايران ۱۵۰۰ نفر بوده كه در سال ۱۳۷۵ به ۲۲۰ نفر رسيده و تعداد استادياران نيز ۶ هزار نفر بوده است. زيان كشور ما از صادرات مغز، بالغ بر ۳۸ ميليارد دلار برآورد شده در حالى كه درآمد ساليانه كشور از محل صادرات نفت قريب ۱۲ ميليارد دلار اعلام شده است.
کل مقاله از روزنامه شرق ، مهاجرت بدون بازگشت.

Saturday, January 1

فرارسیدن سال نو میلادی 2005 مبارک !
سر سال زلزله بم بود و در انتهای سال 2004 که دوباره طبیعت دست پر فدرت خود را بصورت دریا زلزله به نمایش در آورد. و بیش از همه فقیرتربن مردم اقیانوس هند قربانی این فاجعه شدند. این فاجعه اسفناک تمامی انسانها و جامعه جهانی را به چالش همدردی و همیاری فرا خوانده است.
در سوگ و ماتم زلزله زدگان اقیانوس هند
باشد که همدری و همیاری جامعه جهانی مرهمی شود بر زخم " مصیبت دیدگان" و بازماندگان این حادثه . در همین راستا سال 2005 میلادی مبارک باد.