Sunday, September 28

مردی در لندن نزديك بل معروف تاور بريج در یک قفس شیشه ای اويزان به جرثقيل شده . این هم يك موضوع ديدني براي توريست ها و ساكنان لندن شده . عكس اين مرد امريكايي در قفس

سفينه فضايي اسمارت هم به سوي ماه برتاب شد و قراره كه بعد از ۱۵ ماه به ماه برسه و تحقيقات در مورد ساختار كره ماه انجام بدهد
اخه ميگن اون زمانهاي جنگ سرد سفر امريكا يها بيشتر جنبه تبليغاتي داشت تا تحقيقاتي.
تازه بعضي ها هم به واقعي بودن عكس برچم امریکا ئر نوسان از وزيدن باد در كره ماه به ديده ترديد مينگرند

شروع كردم به خواندن كتاب بسر بدرش از طاهر بن جلون
بعد از اينكه هفتمين بچه بر خلاف انتطار بدرش دختر به دنيا مياد . بدر كه دختر را نشانه بدبختي ميدانسته و تحت فشار اجتماعي و خانوادگي قرار داشته و به انتطار فرزند پسر به هر روشي متوسل شده اما بدون اينكه به نتيجه دلخواه برسد.
او فرزند هشتم خود را كه دختر ميباشد ازهمان زمان تولد به عنوان پسر به جامعه مي قبولاند
در اين رمان طاهر بن الجنون به شرح زندگي احمد با شخصيت دو گانه مردانه و زنانه ميپردازد
احمد فشارهاي فيزيكي و رواني از اين شخصيت دو گانه را باگوشت و پوست خود تجربه ميكند
لباس مردانه احمد ازادي به احمد ميبخشد كه اين ازادي از او به عنوان يك زن گرفته شده بود. رمان به شرح جامعه مردسالاري ميپردازد
اضافه اول
رفتم به سایت انتشار و نشر کتاب سخن میخواستم ببینم این کتاب به فارسی هم هست پیدا نکردم ولی مطالب جالبی در این سایت دیدم

اين آقا خودش رو تو قفس اويزان كرده هنرمند مدل جدیده و میخواد که کارش به عنوان هنر شناخته بشه.
قبل از این هم خودش رو یه بار گداشته بود وسط یه قالب یخ که یخ ببنده! یه اکسیون ۶۰ ساعته.
البته توی لندن عده ای با اکسیون او مخالفت کرده و به او گورجه فرنگی و تخم مرغ پرتاب کرده اند
ولی این روزها تعداد تماشا کنندکانش زیادتر شده اند
اخر برنامه تلویزیونی هم میگفت . حالا این دیوانه تر است یا ان ادمهایی که به تماشای او نشسته اند
انسان موجود عجیبی است!
برنامه اول تلویزیون المان هم گزارشی داشت در این مورد
ویدیو این گزارش

Monday, September 22

عكس هاي سفر به ايران

يك سري از عكسهائي را كه در سفر به ايران گرفته بودم در صحفه عمومي وب شوت گذاشتم البته اين البوم عكس هنوز تكميل نشده ولي اولين سري عكسها قابل ديدن ميباشد
ممكن است كه بالا امدن و ديدن عكسها مقداري طول بكشد
اضافه اول
آلماني ها يه مثل دارند كه ميگويد
يك عكس بيشتر از هزار لغت بيان ميكند
Ein Bild sagt mehr als Tausande Wörter

اين شعر مولوي هم شبي بهم خيلي چسبيد

اندرين چاه جهان يوسف حسني است نهان


اضافه دوم

به ياد پابلو نرودا راديو دويچه وله به فارسي
براى شاعرى مثل نرودا، كسى كه كلكسيون بزرگ صدفهايش مشهور خاص و عام بود، براى شاعر و سياستمدار لذت جويى كه، خويى خيامى داشت، شايد هيچ چيز بهتر از اين نباشد كه در سى امين سالروز مرگش، يعنى ۲۳ سپتامبر، يكى از عاشقانه هايش را زمزمه كرد. مثلا، شعر «عشقِ» او، كه، بدينگونه آغاز مى شود:

كوچك،
گلسرخ،
گلسرخ، تو اى كوچك،
گاه
چنان كوچك و عريانى
كه انگار
جاى تو در دستهاى من است و من
انگار
تو را در برگرفته باشم و
به سوى لبهاى خود بكشانم،
ناگهان اما
پاهايم،
پاهاى تو را لمس كردند
و دهانم
لبهاى تو را ...
...
اضافه سوم
اينم توي اشپيگل خواندم كه اين اقاي برو ويتز يه طنز نويس هست كه به طنز از بوش و داردسته اش انتقاد مي كند
صحفه اينترنتي
Borowitz

البته به انگليسي
اضافه ۴
بحث در مورد ممنوعيت روسري بستن کارمندان دولت در المان

مصاحبه گوگوش با بی بی سی

Friday, September 19

پاييز هم در حال امدن است . امروز توي نسخه اينترنتي زوددويچه سايتونگ عكسهاي پاييزي رو به نمايش گذاشته بود , حيفم امد كه اين كه لينكي به اين عكسها ندهم
روي هر كدام از عكسها كه كليك كنيد در قطع بزرگتر ديده ميشود و بعد با كليك كردن علامت پيكان سمت راست و چپ بالاي عكس ميشود عكسهاي بعدي و يا قبلي را ديد.
عكس ها با شعر و جملات نغزي هم مزين شده



Ich sehe seit einer Zeit,
wie alles sich
verwandelt.
Etwas steht auf und
handelt
und tötet und tut Leid.

(Aus: Rainer Maria Rilke, Ende des Herbstes)

مدتي است كه ميبينم
چگونه همه چيز در تغيير و تحول است
چيزي برپاميخيزد و عمل ميكند , ميكشد و افسرده ميكند

پايان پاييز , از ماريا رايكه

تكميلي يك
زبان دريچه اي و پل ارتباطي است به فرهنگها و دنيا هاي ديگر. اگه ميخواهيد بدونيد كلمات به آلماني و انگليسي چطور تلفظ ميشه
تلفظ كلمه ها به انگليسي و آلماني , ديكشنري گويا
مركز زبان اون لاين
...اي داد از اينترنت كم سرعت
تكميلي دوم
بعد ازاينكه در نظر خواهي پايين ديدم كه كوير نوشته كه هنوز عكسهاي پاييزي رو نديده و طول ميكشه تا
down load
بشه . يادم به سرعت كم اينترنت دربعضي نقاط ايران امد. از اين جهت نوشتم داد از اينترنت با سرعت پايين. اينجا به بركت نكنيك! اينشا الله نصيب همه شما هم بشه. اينترنت سرعت بالا استفاده ميكنم بطوري كه ميشه فيلم اخبار تلوزيوني ايران رو ديد و نوشته 384 كيلو بايت در ثانيه انتقال فايل ميباشد

تكميلي سوم
شايد اين موضوع ربطي به پاييز نداشته باشه ولي از خواندن يك مطلب با موضوع زنهاي خراب كه درچهارشنبه 26 شهريور در
وب لاگ زهرا نوشته بود متاثر شدم و متاثرتر كه همين موضوع و مطلب رو در وب لاگ هليا
مطلب به تاريخ 19 سپتامبر مشاهده كردم. اينها هر دو از تعرضات و مزاحمت هاي مردانه !!! به حريم زنان گفته اند . باشد كه به تفكرمون بدارد, و به فكر چاره معضل براييم و يا برايند

Tuesday, September 16

,پيرترين زن دنيا در جهان كاماتو هونگو يك زن ژاپني است كه 116 سال دارد. اين پيرزن اغلب دو روز رو پشت سر هم ميخوابد و بعد دو روز ديگر را در بيداري بسر ميبرد
هونكو 7 فرزند دارد و 27 نوه و 57 نوه نوه و 11 نتيجه

به اين پيرزن در ژاپن به عنوان يك قهرمان و سمبل مدت عمر طولاني ارج گزارده ميشود
به نقل از زود دويچه سايتونگ

يه موضوع ديگه. امروز توي هفته نامه دي سايت ديدم كه مطالب جالب و خواندني اين هفته نامه الماني هم به صورت فايل هاي
mp3
ميباشد كه قابل
down load
هم ميباشد و با يك كامپيوتر و با ام پي 3 پلير قابل شنيدن ميباشد. ايده جالبي است شما هم ميتونيد مطالب وب لاگتون رو به صورت ام پي تري عرضه كنيد


Sunday, September 14

دلتنگم و
, دلتنگ دلتنگيت
يه چيزي مثل دو هوائي شدن
دلم هواي تو را كرده
مثل نه درغربت دلم شاد و نه روئي در وطن دارم
بعد از امدن از ان ديار آشنا
خاموش و متعمق در خود ميگذرد هفته اول بازگشت به مكان آشنا شده نا آشنا
ميگه ادم حيوان عادتي است , كم كم عادت ميكني دوباره
انگار كه ايران خيلي خوش گذشته
تو, تو تعطيلات و مرخصي بودي , حالو اگه اونجا زندگي ميكردي و كارت به اين اداره ان اداره ميافت
متوجه ميشدي كه يه من دوغ چقدر كره داره!؟
اون يكي ميگه تو كه جات خوبه! ؟
آن فرد ديگر ميگه نه پول داشته باشي ايران از همه جاي دنيا بهتره!!!؟
بگذريم


عصر تعطيلي بود ما هم رفتيم دوچرخه سواري , هوا هم افتابي بود. رسيديم به نزديكي دانشگاه هامبورگ, ديديم كه برنامه جشن خياباني برپا ميباشد و مردم هم به تفريح و تفرج مشغولند.
در تاريخ 12 تا 14 سپتامبر جشني در محل دانشگاه هامبورگ برگزار شده بود به نام كاروان فرهنگها . از خوش اقبالي ما هم اتفاقي به انجا رفتيم
برخلاف نظريه هاي ستيز فرهنگي كه بنا را برستيز فرهنگها و تمدنها گذاشته اند, روشنفكرها و مردم آزاده و مترقي كه آشنا به فرهنگهاي مختلف هم ميباشند به دنبال اشتراكات و دوستي بين فرهنگهاي مختلف ميباشند و آنها در برپائي چنين جشنهائي اقدام مي كنند.
مردم در اين جشنها با لباس , غذاها و رقص هاي محلي , موسيقي , الات موسيقي و... , ملل ديگر اشنا ميشوند
روز شنبه هم اين كاروان فرهنگها با لباس هاي زيبا و رنگارنگ و

صورتكهائي بزك كرده راهپيمائي در مركز شهر انحام داده اند
محيط جالب و دلپذيري بود. در قسمتي از دانشگاه هم نمايشگاه نقاشي كودكان بود . كودكان از كشورهاي مختلف جهان درباره رويا ها يشان , خانواده شان و چه چيزي باعث شادي انها ميشود... نقاشي هاي زيبايي را ترسيم كرده بودند
مهمترين پيام كودكان در قرن 21 دعوت به صلح مي باشد كه در اين تصاوير رنگارنگ به نمايش در امده است

براي ديدن اين اسلايد ها بعد از كليك كردن بر نمايش اسلايد مدت كوتاهي تامل كنيد نمايش اسلايد از اين تصاوير
سايت پيام كودكان
گالري نقاشي بچه ها
دلتنگي را به شادماني رنگارنگ حالصانه كودكانه به فراموشي سپردم

Thursday, September 11

صحنه ها
شهر ما خانه ما

تهران خيابان وليعصر ساعت تقريباً يازد و نيم شب. يه ماشين باري شهرداري كه براي جمع اوري آشغالها بغل پارك كرده , ماشين باري پر از اشغال مي باشد و يك نفر كارگر شهرداري در تاريكي اشغال هايي رو كه بغل خيابان جمع شده رو داخل اب جوي روان بغل خيابان مي ريزه , شايد به حاطر اينكه ماشين اشغال بري پر شده. چه راحت , مثل اشغال رو زير بال قالي زدن و پنهان كردن ان
جلو چشم نيست ديگه ؟ ولي به كجا ميرود...!!!!!!!؟؟؟

كافي نت در كرمانشاه

اينترنت كافه بزرگ كه دو طبقه كه در هر طبقه اي چندين دستگاه كامپيوتر قرار داشت . ما هم نشستيم به چك كردن اي ميل و نوشتن اي ميل كه يه هو برق رفت.!!!. البته برق مغازه ها و فروشگا هاي بيرون نرفته بود ققط برق اون كافي نت رفته بود . بعد كه امتحان كردند ديدند فيوز سوخته بود , انگار كه بارها اينچنين شده بود , مسئول كافي نت ميگفت فيوز مقاومتري هم گرفتيم ولي باز كمكي نكرده. كاربران به كام نرسيده افسرده امدند يكي يكي حساب كردند و رفتند فقط چند تا از خوره هاي اينترنتي وايساده بودن كه فيوز داغ كرده سرد بشه و دوباره امتحان كنن كه به شبكه جهاني وصل بشن. مسول كافي نت هم فيوز رو در دست گرفته بود و به شوخي يا جدي ميگفت به فيوز فوت كنيد كه زود خنك بشه

شيراز

روي يه بلوك سيماني نوشته شده بود
زهرا كاظمي جلوش هم يه چند تا علامت سوال ؟؟؟

سنندج

وقتي كه از بغل جوان لاغر معتادي گوشه خيابان رد ميشدم رز به من كرد و گفت
نوار , ورق , شو خارجي همه مدليش داريم , يه تيكه هم دارم كه يه كمي گرون تموم ميشه , 22 سالشه چند وقتي هم طلاق گرفته مادرش هم كلفتي ميكنه نيست خونه , بساط بزم هم جوره فيلم و شراب الات , شراب حرومي! رو هم نخواستي , مي فروشي به خودم
چندش دندانهاي زرد و چهره نحيف و تعريف تلخ, رو مجال بيشتر نداده و به عذري راهي شدم
يه جاي ديگه هم كه از بغالي نوشابه اي رو طلب كرديم , گفت اگر خواستيد الكليش هم داريما, . جوان جغللكيها هم اسمش گذاشته بودن آب شنگولي . اين هم از اضافات كلامي به گنجينه لغتمان در اين سفر افزوده شد!!!؟

مترو تهران

بچه اقو كاكو هم همراه شده بود باهامون تو سفر خيلي هم علاقه داشت تهران سوار مترو بشه ما هم طبق معمول دويديم و سوار مترو شديم , دلمون خوش كه جاي نشستني پيدا كرديم , زهي خيال باطل , كه نگو كوپه هاي مترو هم زنانه مردانه كرده بودن و ما هم با اشارتي و چشم قرنه اي كوپه زنانه رو ترك كرديم
البته تا ان اخر هم متوجه نشديم كه جدائي و يا اختلاط قاعده و قانوني هم داره ؟!!!؟ بعضي قطارها كوپه ها مختلط بودند , بعضيها نبودند
تعداد مسافران هم در ساعات ظهر و عصر خيلي زياد بود , يه گوشه اي هم تعداد ظرفيت مجاز و استاندارد مسافر به صورت نشسته و يا سر پا ايستاده رو به يكي از بدنه هاي قطار نوشته بود . البته اين نوشته در ظهر گرما كه همه تو هم پيچيده بودن ديده نميشد
سنگها و نماي مترو هم در مقايسه با مترو اينجا زيبا به نظر مي امد ولي سيستم تهويه هوا كفاف گرما رو نميداد , هوا در قسمتهائي از مترو دم كرده بود. البته قيمت 65 تومان براي جابجا شدن در مقايسه با قيمت اتوبوس و تاكسي نسبتاً مناسب به نظر مي امد

همدان

راهي شدم در يكي از خيابانها كه در مسير نماز جمعه شهر ميبود . گوشه خيابان كتاب فروشاني به فروش كتاب مشغول بودند و امام جمعه شهر هم مردم رو به رستگاري و تقوا دعوت ميكرد و هشدار و اخطار به انگليس و امريكا مي داد به خاطر حضورشان در عراق
مشغول نگاه كردن به كتابها شدم كه متوجه چند كتاب الماني شدم كه مناسب هم ميفروخت , 5 تا كتاب صد تومن , خريدم جالب بودن. يه چند نفر ديگه هم اين كتابها رو ديدن اول فكر ميكردند كه انگليسي ميباشد. اخه تا وقتي انگليسي تو ايران تو بورسه كي ميره دنبال زبان الماني؟!؟
يه كتاب كوچولو نغمه هاي روستائي هم خريدم و شروع كردم به خواندن و راه رفتن
نميدانم دلم ديوانه كيست
كجا اواره و درخانه كيست
نميدونم دل سرگشته مو
اسير نرگس مستانه كيست

بازم تهران

سوار شدم با ماشين هاي سواري هفت تير به طرف ازادي , سياحت خياباني, شب اخري بود خواستم ميوه فروشي پيدا كنم مقداري ليمو , پسته تر , و انار شيرين بخرم . يه دفعه خورديم به ترافيك عجب ترافيكي بود نه راهي به جلو بود نه بازگشت ؟؟!! ؟ يه دفعه ديگه هم چنين منظره اي رو ديده بودم و تمام مسافرها پياده شده بودن و راننده ماند ذاخل ماشينش و ميان يه عالمه صحفه هاي فلزي كه احاطش كرده بودن. دلم به حالش خيلي سوخت شايد بيشتر از رنجي كه خودش ميان ان حلبي و صحفه ها و اتاقكهاي فلزي ميبرد
ولي اينبار بعد از مدتي راه باز شد و ماشين به حركتش ادامه داد . يه دفعه گوشه يه چهار راهي متوجه يه مردي شديم كه زني را از پلكان ساختمان و در ورودي به پايين پرت كرد , سر رو برگردونديم زن روي زمين افتاده .... بيشتر نشد ببينيم همين يه صحنه وحشي وار براي دل گرفتن كافي بود. حالا بگذريم از بد و بيارا گفتن هاي راننده ها و پياده روها و تصادفات مابين راه ها و انجور رانندگي كردنها
يه دفعه هم تو تهران سوار موتور سيكلت هاي كه مسافر ميبرند شدم . اين موتوري هم خوب سريع اينبر و انبر وسط ماشين ها ميرفت ولي اصلاً انگار پا و كفش مار و بي خيال شده بود كه كجا ميخوره يا به چيزي ميگيره

اره صحنه هاي چونان صحنه هائي كه هر روزه با انها برخورد ميكنيم و تاثير و تاثراتمان از اين صحنه ها چيست؟
عمر اين وب لاگ هم از يك سال گذشت , يك و سال و يك ماه خودم هم تازه متوجه شدم !!!؟

لينكهاي مربوط و نامربوط به موضوع

اولين فستيوال بين اللملي زنان در تهران از تاريخ 15 تا 23 شهريور
تناقضات در سينماي ايران مطلبي برگرفته از لوموند ديپلماتي به فارسي

Sunday, September 7

چه كسم من , چه كسم من كه بسي وسوسه مندم
گه از آن سو كشندم , گه از اين سو كشندم

مولوي

هابشه هم پريد , حالو هم رو هواست , ميان اسمون و زمين . نشسته ام كنار پنجره غول پيكري به نام هواپيما كه ما رو از ازمين بلند كرد و به سوي اسمون كشاند و حالو هم داره ما رو به طرف خاك ديگري ميبره
بالا سقف اسمون هست و پايين هم ابي دريا و كوههاي ستبر سر به فلك كشيده و تكه هاي سپيد ابر
موزيكي هم, نظارگري برون و تلاطم افكار درون رو همراهي ميكند
دل كندن از اين خاك و بوم دشوار؟! و ماندن نه راحت؟!!!؟
حمام سرد وگرم افكارم هم در تغيير مدام
هفته اي قبل از اينكه سفر به ايران رو شروع كنم تنازع ,تداخل و چرخش متغير تصاوير حقيقي جايي كه بودم و و تصاوير ملك عازميم اغاز گشته بود
مثلاً تو سوپرماكت آلماني در قسمت سبزي و ميوه بودي , يه دفعه صداي ببر ببر هندونه ,
بيا ببر خربزه شيرين مشهدي , بدو
....تا تمام نكرديم
رو كه از ان بر اب مي امد ميشنيدم
كوتاه زماني از نظاره گري هوائي نميگذرد كه فيلم شروع ميشود و ما را به دنيا و فضاي ديگري برد, اما فضائي نه چندان دور
من ترانه 15 سال دارم
رسول صدر عاملي
بعد از فيلم هم روزنامه شرق رو ورق زدم , گفت و گو با ميشل فوگو ... رژه ميروند كلام در جلو چشمان
...........
مهمترين دلبستگي و علاقه در زندگي و كار اين است كه به ادم ديگري بدل شويد كه در اغاز نبوده ايد.اگر شما وقتي نوشتن كتابي رو شروع ميكنيد بدانيد كه در انتها چه ميخواهيد بگوئيد , ايا فكر ميكنيد اشتياقي به نوشتن اين كتاب برايتان بماند؟
انچه كه در رابطه با نوشتن و رابطه عاشقانه صدق ميكند در رابطه با زندگي هم صادق است . بازي تا جائي ارزشمند است كه ما ندانيم سرانجام كار چه خواهد بود
زمينه كار من , تاريخ انديشه است . انسان يك موجود انديشمند است .شيوه انديشيدن او مرتبط است با جامعه, سياست, اقتصاد ,تاريخ و البته مرتبط است با طبقه بندي همگاني و جهاني ساختارهاي رسمي. اما انديشه , چيزي غير از روابط اجتماعي است.
روزنامه شرق شنبه 15 شهريور ص 13
.........
هواپيما به زمين مي نشينه و مسافران ميدوند براي گذشتن سريع كنترل پاسپورت و برداشتن بارهايشان , حجابها برداشته ميشود و در كوتاه زماني ديگر همسفران رو راحت نميتوان شناخت؟!!!؟
صحنه ديگر هم بار و بنديلم رو باز ميكنم و عطر و طروات و بوي شرق از كيسه هاي سبزي و ادويجات تو فضا ميپيچه و تداعي بازار شرق ميشه
اين هم از يه اقائي امروز شنيدم ميگفت اين مثل كه ميگن
نابرده رنج گنج ميسر نميشود
دروغ محضه
, ميگفت كه خود شما نگاه كن دو ربرت ببين كه چقدر ادماي مال و منال دار , اقازادها هستند كه بدون زحمت پولدارشده اند