Saturday, April 16

کوتاه سفرنامه از بهاران 1384 به ایران

این بهار 1384
هم فکر میکنم به خاطر سفر به ایران یک بهار دل انگیز و فراموش ناشدنی شد
. غول پیکر هواپیما پرید و همراه ان دل
ماها، ماهی گلی جرخی زد در حباب شیشه اش، گربه ناز نازیه روی تیغه دیوار خیره شده بود به کوچه ، من دوربین به دست در تلاش فوکوس کردن ملوسیش! بودم
.
زن نقاب دار در قشم دستش را دراز کرد به امساک. در همین زاویه ماشینی که بار و بندیل سفر بسته در حال گذر از خیابانی در جزیره قشم بود.
پلیس راه در مدخل شهرها و بین راه ایستاده بودند و تابلوئی مقدم مسافران نوروزی را تبریک خوش آمد میگفت.

سفره هفت سین رو به ابتکار یکی از بهترین آشنایان کنار دریا در قشم پهن کردیم، هفت سین امسال همراه بود با نسیم و باد بهاری و آبی دریا با صدای امواج آب.

روزنامه ها از گرانی میوه در زمان عید
خبر میدادند. یک تیتر روزنامه هم از گوجه فرنگی کیلو
2500
تومن در گیلا ن حکایت میکرد ، یوروئی حساب کردم در آلمان ارزانتر میبود.

از بد رانندگی کردن ، خلاف ، و سبقت های نامجاز که نگو ، انگار که بی ارزشتر از جان آدمی همان جان آدمی است. هر مرتبه که به خیابان می امدم شاهد تصادفی تازه میبودم. جهارشنبه سوری رو توی یک کوجه شهر شیراز گذروندیم ، جهارشنبه سوری که شده مثل شب سال نو مسیحی پر از ترقه و فشفشه. خاربته و چوب و صندلی شکسته رو گذاشتیم و آتشی به پا کردیم، بعد از سالها تو یکی از کوجه های شیراز و پریدیم از روی آتش!

روی شاخه درخت توی منتطقه آزاد قشم گنجشکها یک سر و صدائی را انداخته بودند که انسرش ناپیدا، شاید هم که نغمه سرای بهار شده بودند. اما این سر و صداهای و نغمه بهاری خواب بعداز ظهری بعد از صرف ماهی پلو ودوغ و ایها ذالک رو نمی اشفت
در عوض شب دراز بود و قلندران بیدار، تا نیمه های شب مسافران نوروزی تو پاساژها لول میخوردند، و مشغول تماشا، خرید ، گشت زدن بودند. بازار خرید گل مصنوعی هم طبیعی مینمود، مثال بعضی از خریدها که نه به نیازی می بود.
. مابین این خواب و بیداری صدای موزن می امد که در دور پنج باره دعوت به اقامه حق میکرد.

دل زدم به دریا و خیره شدم به نیلگون دریای آبی خلیج فارس ، به یاد تو! ها آبتنی کردم در زلال آب. فکر کردم به ایران برای همه ایرانیان و امضاهای جمع شده در اعتراض به نام گذاری خلیج فارس به خلیج عربی ،

گشت زدن در بازار میوه بندرعباس ، بازار ماهی قشم وبازار وکیل شیراز هم عالمی داره، بوی ادویه جات و ازدحام، شربت صلواتی ، نوبری بادام سبز به قول شیرازیها چغله بادوم، لباس محلی عشائر ، شلیطه های رنگ و وارنگ، آجیل ، پسته،قالی و گبه های خوشرنگ ونگار، دختر بندری نقاب به چهره، تنباکو ، جای، ... بچه های کوچک دست فروش هم در تلاش بدست آوردنی برای امرار معاشی و کمک خرجی خانواده.
شهر بزرگ شده ، آپارتمان سازی پر رونق ، بازار زمین و خانه تقریبآ راکد ، موبیل و ماشین از ضروریات اولیه زندگی ، کافی نت ها کم و بیش پر از نسل جوان ، چت کردن هم که براشون خوراکه، بعضی از خیابانهای شهر هم خط است برای نمایش مد لباس، روسری کوتاه و یا شلوارهای کوتاه ، زندگی ریتم و آهنگ ملایم خود را می پیماید ، مثل ملغمه ای یک فیلم اکشن حلوای نظری اربعین ،سیاهپوشان سینه زن، ویراژ رفتن جوانها، متلک گوئی ، ناز و عشوه خیابونی ، نازخریدن ها،بستنی آب هویج ، تخمه ژاپنی، صف بلیط سینما، سبزه روی سر ماشین در مسیر سیزده بدر، ماهواره وآهنگهای لس انجلسی، دست زدن شادمان مسافران به فرود موفقیت آمیز هواپیما، صندوق های صدقه کنار خیابون، گاز زدن به ساندویچ و پیتزا، قلیان کشیدن و نوشیدن چای ، پیک نیک شبانه در هوای بهاری، قبرستان هم شلوغ بود ، اغلب کنار قبرستان یکشنبه بازاری به پا میباشد. مرگ و زندگی تنگانگ هم....... شاهجراغ هم میدرخشید در مکثرات آینه ها و نور، و گره های بسته به حرم به انتظار گشایش خواستی و نیازی، همراه روشنی شمع ها و آجیل های مشگل گشا..... خلاصه نبض زندگی یک جور دیگری میزد.
به مرور عکسهای نوروز 1384 را دارم میزارم در فتو بلاگ .

لینکها
نگاه وب لاگهای ایرانی به انتخابات ریاست جمهوری از بی بی سی

انتقاد سیاستمداران آلمان از سودپرستی سرمایه داران از برنامه فارسی دویچه وله