رویای یک فیلمساز
قسمت اول
دوست دارم که رویا و خواب جه جیزی را ببینم؟ خواب امید و امکانات خیلی سالهای خوشیخت. یا رها شدن از کابوس وخوابهای وحشتناکی که روح آدمی را شکنجه میکنند، وقتیکه فرد کابوس دیده ، از خواب میپرد و پس از آن نمیتواند بخوابد و جشمی بیاساید؟ نه ، من ترجیح میدهم که افکارم را نظم بدهم، فکر و خیال و فانتزیم را قابل نمایش کنم و در سالنهای دوست داشتنتی به روی پرده نمایش در آورم! ترجیح میدهم خواب این راببینم که سرانجام به تمامی " سوالات حیاتی هستی" سرانجام جوابی پیدا کرده ام !آیا برای براورده شدن این" نابرآوره شده آرزوها " پیر نیستم؟ شاید که انسان فیلم میسازد ، زیرا که طلب آرزوهای نابرآورده شده ها را در فیلم میکند، جونکه انسان در غم غربت ناکجاآبادی است که کمتر به آن ناکجا آباد فکر کرده و یا آن را به زبان آورده است. زیرا که انسان آرزوی جهان دیگری را میکند ، جهانی که زیبائی ، عدالت ، مدارا به همراه آزادی عقیده و اندیشه ، رفاه ، ... جا داشته باشند. من آرزوی انسانهای دیگری را نیمکنم اما یک اتمسفر و فضای دیگری را آرزو میکنم که در آن روح نوازش شود، و در آن فضا انسانها بصیرت و فهم و درک بهتری با یکدیگر برخورد کنند .
مثل همه انسانها رویای این را دارم که نشان و جا پائی را بر روی ماسه ساحل زندگی به جای بگذارم ، با وجود اینکه میدانم بادی که پشت سر من میآید جا پا و نشان مرا در ماسه جاروب خواهد کرد. کاریش هم نمیشه کرد ، اینجوریست دیگه! اما چرا جنگ و درگیری ، دشمنی،ها را مانع نشویم؟ چرا به تماشاگران که از" سخت و پیچیده واقعیت" فرار میکنند و رویا را صحنه های فیلم تلویزیونی جستجو می کنند این رویا را ارزانی نکنیم؟ شاید، زیرا که من رویا آن را دارم که آنها را سرگرم کنم به اینصورت که من از واقعیت جهان حکایت میکنم . از سختی "بودن" و بعضی وفتها از" جبرهای مسخره " آن. به خاطر اینکه در شرح حکایت این واقعیت به کیفیتی برسم که مورد نظرم است بایستی با خودم بارها و بارها کلنجار بروم ، و با بیشمار مقاومتهای اینجنینی و آنجنانی سبک و سنگین کنم تا کلام جایگاه خود را بیابند. همانطور که توماس من میگوید " چیزها تلاش مکنند که مجبور کنند تا سر انجام خوشبختانه در جایگاه مناسبشان گذاشته شوند" بعضی وقتها درروزنامه در مورد خودم میخوانم ، آدم سخت ، خشن و مغموم، و من فکر میکنم آنها در مورد یک فرد کاملا متفاوت دیگری نوشته اند. این فردی را که اینجا توصیف کرده اند ، من نیستم. جه بیشرمانه! جقدر کم مودب و فروتن، جقدر حساس؟ یا درست است؟ شاید که این تصویر از من واقعیتی را در خود داشته باشد، یا اینکه سخن بی معنائی است؟ لااقل این مطلب صحیح میباشد که آدمی حساس میباشم. به همین خاطر با دیگر انسانها فاصله ای را نگاه داشته ام و با عصبانیت پس میزنم . من میترسم که یک نفر نزد من بیاید و مرا مورد ضربت قرار دهد. با وجود این من دوست دارم که آدم همیشه آدم دوست داشتنی باشم ، مسلط ، متعادل ، مودب و فروتن. ادامه دارد...