Wednesday, August 11

در منظرگاه زمان
موهاي زل زده نسل سومي که همراه با خواننده که فکر ميکنم هم نسل خودش ميخونه. سکه و بول و اسکناس فهم و شعور باد و هواست. کافي نت گرم بود . خيابان شلوغ باجه شلوارها آب رفته بود. رمالي ديگر در خيابان دراز شهرمان نبود . من به باد شيرخان دعا نويس بودم که با آب زعفران روي کاغذ دعا مينوشت بودم. در کناره خيابون دستگاه الکترونيکي کامبيوتري چيني طالع بيني جلب توجه ميکنه. شيرخان دعا نويس . کاغذ رو ميذاشت روي سيگار هما جعبه اي. زمان شاکرد مدرسه اي نسل مائي ها از اين قوطي سيگاره استفاده ميکرديم و با چسب و کاغذ ماشين باري درست ميکرديم. آن ميشد کاردستي ما براي توي مدرسه.جوانه ميگه ديشبي حسابي توب بوديم . اگه اکسي رو ميزديم ديگه غو غا ميشد. موتوري ميانبر ميزنه جلو ماشين باري و راننده خواهر و مادر طرف را بي نصيب از فحش نميکند.
ادامه د ر فرصتي ديگر

0 Comments:

Post a Comment

<< Home