وقتی برای فراغت
صدای خش خش برگهای پاییز می آید از زیر پای
شده که متوجه بشید که نمی دانید؟
دلم هوای مدرسه کرده! در این فصل پاییز
خفقون گرفتن ، ناتوانی در بیان،
فشار ناارضا شدن نگفته ها و نادانی...
چند وفتی ننوشتم من درگیر خودم بودم. هر از جند مدتی این کنکاشها ادامه پیدا میکنه بعد هم ادمی گریز میزنه به روزمرگی زندگی....
یک مقاله میخواندم که تیترش این یود : هیج کاری خوبی وجود ندارد جز انکه کار خوبی را برای انجام دادن داشته باشیم.
متن کامل این مقاله به المانی
بحث این مقاله این بود که اینروزها برای اینکه حوصله مان سر نرود راههای مختلفی است که اوقات فراغت و استراحت روبگذرانیم : ماهواره ، کانالهای مختلف تلویزیونی ، اینترنت، سینما، روزنامه، ورزش ، فیلم های دی وی دی وگپ زدن در چت و.....
آدم ها خود را مشغول هزاران کار در اوفات فراغت میکنند به طوری که در وقت استراحت هم احساس استرس میکنند.
زمان با ارزش است و می بایستی که با هر هزینه ای که شده از آن مفید استفاده کرد.
بایستی تا حد امکان این فرصتها را برای کارهائی که به نظرمان پر معنا میباشند، استفاده کنیم.
برای فرصتهای بسیاری که در اختیار داریم ، بی شمار اعمال و کارهائی پیش می آید که این فرصتها را میسوزانند و نابود میکنند . کارها و اعمالی که زندگی روزمره ما را پر میکنند. به این هم ربطی ندارد که در چه سمت شغلی به کار مشغولیم.
بعضی وقتها لازم است که آدم هیچ کاری انجام ندهد، ....بی خیال زمین و زمان فقط چشم بدوزد به سقف، و یا گوشه اتاق و پرواز کند در خیال خودش . پاها رو دراز بکنی و خیره بشی به سقف آسمون و یا پرواز پرنده های رو تیر جراغ سر کوجه دنبال کنی. یک حالت تنبلی ، فراموش کردن کارها، تکلیفها ، غیبت مسولیتها و این فرصت را لذت بردن . هیچ نگفتن ، فکر نکردن ، استراحت بکنیم این بی کاری و مراقبه را و ا لهام بگیریم از قوه خلاقی که از این خلسه روحی نتیجه میشود. این هم یک نوع استرحت است. آخه میگن بین کار تولیدی و خلاق و زمانی که استراحت و خلسه فکری روحی و آرامش روحی یک فاصله ای میباشد.
برای بعضی ها از ما این تامل و برخورد با این لحظات مشکل میباشد. زیرا که این لحظات ما را متوجه خودمان میکند و خیلی ها از آدمها از این رویاروئی با خودشون فرار میکنند...از ناراحتی هائی که داریم ، از اشتباهاتی که مرتکب شده ایم ، از ناموفقی هایمان، از تمایلاتمان و از جامعه پرنقصی که در آ ن بایستی بی عیب و نقص بود.
از ناملا یمتهای روزگار و ...
ما فدیم ها فرصت بیشتری داشتیم و فراموش کرده ائم که جه مدت زیادی را به تفرج روحی میپرداختیم تا اینکه جرقه فکری ما را به یک کار خلاق می خواند. متاسفانه امروزه به این تفرج روحی و تنبلی و استرحت بی عمل به دیده با ارزشی دیده نمیشود.
حسن ختام هم این جمله:
یک آدم بدبین با برنامه خوشبینتر است از یک آدم خوشبین بدون برنامه!
0 Comments:
Post a Comment
<< Home