Tuesday, December 9

در امتداد انتهاي سال مسيحي
روزها به انتهاي سال مسيحي نزديك ميشه. هوا گرفته ابري سرد، غروب يكشنبه اي به قدم زدني در كوچه و خيابانهاي اطراف ميگذرد.دستها قايم شده درجيب و يا دستكش، ادم ها در خودشون پيچيدن و سگي واغ واغ ميكند و ناقوس كليسا نواخته ميشود ، حياط خانه ها و پنجر ه ها اذين بندي شده درختهاي كاج كه با لامپهاي تزييني گل منگلي زينت داده شده اند
و فرشته هاي كاردستي مصنوعي و مجسمه هاي پاپا نوئل با ريش سفيد و ساكي در دست محتملن پر ازهديه

ابر و باد و مه خورشيد و فلك در كارند
تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري

اخر هاي سال كه ميشه فروشگا هاي و شركتها شروع به موازنه اقتصادي ميكنند. دفتر و دستكشون باز ميكنند دخل و خرج بده و بستان ها را جمع و ضرب و تفريق ميكنند ، دفتر بستانكار و طلبكار رو باز ميكنند و هي حساب ميكنند مستغلات و رو زير و رو ميكنند ، اينروزها هم بار ديگه به فكر گذر سال گذشته و سالياني كه طي ميشوند افتاده ام
به كلمه جبران مافات علاقه دارم ، جبران از دست رفتها ، نه اينكه دوست داشته باشم چيزي رو از دست بدم ، يا بديم نه
اينكه بيشتر از اين خوشم ميآد كه آدم مسولانه سرمايه محدود زمان رو كه در اختيار داره رو خوب استفاده و سرمايه گذاري كنه
هر تجربه اي امكان همزمان تجربه اي ديگر را ميگيرد و جبران آب و زمان از دست رفته هم نا ممكن. اما تفكر جبران مافات زنده كه چه بايد كرد؟

آزادي و زندگي را كسي كسب خواهد كرد كه بداند هر روز بايستي آن را به دست اورد

0 Comments:

Post a Comment

<< Home