Saturday, September 21

 قش غريب تو جلسه
من ها



براي چي مينويسم قبل از كه دنبال مخاطب بگردم. و
بخاطر اينكه در اغاز هيچ نبود و كلمه بود و كلمه خدا بود يا پيش خدا
يا بخاطر يه قسم به قلم و انچه مينويسد , ن والقلم مايسطرون, و اينكه
كليد هاي كامپيوتر بى حوصله و بي عمل مانده بودند
به اميد حركتي بودن و گذار از ماديت مانده در خود و چه بي حركت و مسكون مانده بودن
به جان اين ماديت مانده جاني داده از روح جرقه ذهني ام و فكرم در او دميدم و حال نشسته و نظاره گر ظاهر ,حضور ظهورش, شده ام . و به اين فكر افتادم اين همان چيزي بود كه امرو ز فكرش رو ميكردم. و

بعد فكر كردم اوني هم كه ميخونتش مثل من برداشت ميكنه . نه هر كسي ازاده برداشت خودش رو داشته باشه انسان با همه توانائي هائي كه داره
محدوه هميشه يه قسمتهاي مجهوله غايبه به ديد ظاهر نمي اد
قبل از اينكه اين دور فكري رو ادامه بدم به ارتباط و پيوند فكر كردم . كلمات دارن مارو به هم پيوند ميدن

اره محدويتهائي تو نوشتن است و زبان الكن ما نور الانور شده . چي بگم چيجور بگم كه به كسي برنخوره همه هم خوششون بياد . از قديم گفتن اسه برو اسه بيا كه ... گربه شاخت نزنه
من گفتم گربه كه شاخ نداره؟
گفتند اسب چموش مباش!!! حالا كلمه ها ما رو به بازي دادن يا ما كلمه هارو
اينجو محلي براي مرور يه سري از افكارها ست و شايد يه نظمي هم به اين سري افكار بده يا يه مخاطبي هم پيدا بكنه حداقل يه كوششيه
از يه ادم ناراضي معترض كه يه مقداري سر خودش و گرم بكنه

اره اگه محدويتهاي زماني رو كه مكاتبه كاغذي ميكرديم و تو تنبلي ميكردي از نوشتن و من تنبلي مي كردم از پست نكردن مكتوبه ام برطرف شده . به بركت تكنيك دنياي ديجيتالي و بيت و بايت
دنيا به هم نزديكتر شده !!!؟
نه دنيا نزديكتر نشده . اگه اندازه بگيري فاصله مثاله سابقه فقط دنيا ارتباطي نزديكتر شده و تاثير و تاثرات خودش گذاشته و ميزاره


يه چيزه ديگه اي هستم نه اينم كه ديروز بودم در عين حال يه چيزائي از ديروزم هم بر دوش دارم با خودم حمل ميكنم شايد بخاطر هميه كه وقتي فكرش ميكنم بارم رو سنگينتر احساس ميكنم
اگه ديروز كودكي دلم لك زده بود يه دوچرخه از خودم ميداشتم يا دلم ميخواست تو امتحان نهايي قبول بشم
يا عشق به دختر همسايه دل رو ازم ربوده بود
يا دلم ميخواست دانشگاه قبول بشم
كار داشته باشم پولدار بشم
....
حالو نميتونم دلخوش باشم به رسيدن ها
خوشبختي فقط تو اين رسيدنها نيست
بعضي و قتا هم فكر ميكنيم اگر به او ناي كه نرسيديم برسيم خوشبخت ميشيم نارسيده ها رو ترجمان خوشبختي مي كنيم
شايد خوشبختي يه احساس باشه ويا جستجوي هميشگي
مثل جستجوي شمس تبريزي

من اومدم يه جلسه تشكيل دادم به رياست من حاضر خواستم اختلافات و برداشتهاي گاه متضاد و متفاوت رو از من حاضر يه جوري رفع و فصل بكنم بدون اقتدارگرائي و نظارت استصوابي من حاضر همه ,من , ها رو به اين جلسه دعوت كردم غرض از مقصود اين بود كه به اين هرز رويه هاي بي رويه پايان بدم . خودي غير خودي هم نكرديم گفتيم بيائيد و بنشينيم بر سر زندگي و رشد و منافع جمعي يا ملي من ها به توافق برسيم

يكي از حضار بلند شد گفت حضرت اقا هر تغييري كه بد نيست شما تغييراتت كه دست خودتون نيست شما رو ز به رو ز يه برداشت ديگه از خودتون پيدا ميكني و تعجب نكن از نقش ظاهري در اينه

من كاسب هم به تائيد گفت صحيح است مي دوني قيمت دلار به نرخ روز چند برابر شده
ادم براي گذران زندگي بايستي هزار رنگ در بياد شما همون هستي كه هستي بقيه اش صورتك ها هستند اين كه جوش خوردن نداره
پول بايد داشته باشي بقيه اش نسيه است
پول خدمتكار خوبي است ولي ارباب بديه

يكي هم از اوسر ميز گفت ادم براي خودش ذكر ميكنه و ذاكر خودشه ادم بايد عهد ش رو با خودش و خداي خودش از ياد نبره
زودتر ختم جلسه رو اعلام كن تا نماز ما قضا نشده

بزار بابا حرفمون رو بزنيم

هر روز كه خودت توي اينه مي بيني بايد بگي كه من ,متولد شده پيروزم, يعني اينكه از صدها و هزاران اسپرماي تنها يه دونه بوده كه پيروز شده و به لقاح رسيده و تو هر روز بايستي براي خودت قرائت كني كه تو متولد پيروزي و اين قرائت بايستي كه اعتماد به نفست بيشتر بشه و در جنگ روزانه اميدوارتر به پيروزي خواه دنبال خونه اجاره ميگردي يا اميد به قبول شدن تو امتحانات رو داري يا قبول شدن دانشگاه

اون يكي گفت بايد خودت اصلاح بكني براي اصلاح كردن شهامت ميخواد خودت مخلاصانه تو اينه ببيني به ارزيابي نفس سركش برسي

يكي من عينكي ديگه هم نه به تائيد من كاسب همينجوري كه نشسته بود از تاثير وتاثرات فرد و محيط و يا
تنوع طلبي انسان اينكه همه جانبه برخورد كردن با نيروهاي بلقوه خدادادي و تقويت روحيه فرهنگ قومي و تبادل فرهنگي سخن گفت
يه مثال هم زد ميگفت اينروزا كه مي ري اداره اولين كاري كه ميكني اي ميلهات رو چك ميكني يا ازايور اور دنيا بيشتر با خبر شدي مه پاره اومده تو خونه با عرف و فرم شكل زندگي سنتي به رقابت برخاسته
اون سالها كه اين خبرا نبود بچو ديگه همش نشسته پاي اينترنت و چت كردن بعضي وقتام به باباش گير ميده كه فلان لباس مدل فلان و بهمان رو ميخوام حالو مگه بهش ميشه بگي اوضاع درس و مشقت چطوره؟!!

خلاصه حرف تو حرف اومد يه قش غريبي تو جلسه و راه افتاد كه نگو حالو يه وقتي برات از سير تو پيازشو برات مي تعريفم. اگه وقت شد

0 Comments:

Post a Comment

<< Home